رده ب - گروه المپیاد دبیرستان علامه حلی تهران

بایگانی
پیوندها

گزارش از آزمون المپیاد مرحله 2 ادبی سال 96-97

چهارشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۷:۳۸ ب.ظ

سروشنده‌ی واحد مرکزی رده‌ب، محمدحسین رمضانی



چنین گوید ابوالمعالی محمدحسین الرمضانی بعد از حمد باری عز اسمه و درود بر سید المرسلین علیه الصلاه و السلام و سلام بر ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین که ایزد تبارک و تعالی هر کار را سببی نهاده است و هر سبب را علت و هر علتی را موضع و مدتی که حکم بدان متعلق باشد و سبب و علت نگاشت این عریضه و نقل آن آن بود که باری عز اسمه آن مدیر مدبر آن عالم کامگار فرهاد مقیمی خفف الله عنه! را از شعاع عقل و نور عدل حظی قاصر! ارزانی داشت و در معرفت کارها و شناخت مناظم آن رای صائب و فکرت ثاقب روزی کرد. و در اثنای آن به فکرت ایشان رسید که اکنون که مریدان جمله در کار شرکت در آزمون‌های علمی و ادبی‌اند بیکار ننشسته و عریضه‌ای در باب احوال خود در این آزمون نوشته و تحویل افتد که معلوم گشتن آن آیندگان را بر فواید بسیار مشتمل است. لذا مریدان خود را فراخواند و از صورت حال بیاگاهانید.


ابتدای کلام و هو من کلام حقیر

و نیز پوشیده نماند که خانقاه علامه‌حلی بهترین خانقاه عراق عجم باشد و جمله خانقاه‌ها بدان حسد می‌برند و لکن چه عبث که حسودان بداندیش و عنودان بدگهر به جای رقابت سالم کار را به حذف خمپاد (خانقاه‌های ملی پرورش استعدادهای درخشان) رساندند. والله تعالی اعلم

و در کیفیت و شاخیت حلی همین بس که جمله خانقاه‌ها برای کل کل و محاجه به محاجه‌گاهی می‌آیند که خود مریدان حلی بدان سر نمی‌زنند!


و اما بعد التحیه و الثناء

در باب آزمون روزی از روزها از قضا صبح شد.

صبح آمد و علامت مصقول برکشید 

وز آسمان شمامه‌ی کافور بردمید

گویی که دوست قرطه ی شعر کبود خویش

تا جایگاه ناف بعمدا فرو درید

و حقیر چشم گشود و دید که گاه‌شمار بر ساعت نه قرار دارد و پوشیده نماند که شب گذشته را تا نیم‌پاسی از شب نخوابیده بودم، لکن هوای آزمون به ادامه خواب رخصت نمی‌داد که:

خواب نوشین بامداد رحیل

باز دارد پیاده را ز سبیل

پس برخاستم و عزم چاشت کردم و نیمرویی زدم بس چرب و نانی بس گرم.

مخور چاشت جز نیمروانی خورش

که جان یابدت زان خورش پرورش

سپس به بازی روی آوردم و در دل به تمام مسئولان آزمون به تقبیح و بدگویی فرانمودم که هر که دست از جان بشوید هرچه در دل دارد بگوید.

نبینی که چون کارد بر سر بود

قلم را زبانش روان‌تر بود

سپس در ساعت 11 به سمت مکان آزمون که خانقاه آزادی فلسطین نامی بود حرکت کردمی و سر کوی خود سوار مرکبی شدم پژو نام و در کوی انقلاب سوار مرکب راهوار تندرو (BRT) شدمی و در ایستگاه محاذی خانقاه پیاده شدمی.

وقتی به خانقاه رسیدم مریدی دیگر امید آزادی نام را دیدم که گویی آزمون نداده بودی و پشت در خانقاه منتظر رخصت پیر خانقاه بود.

من نیز بدو پیوستم و در آن محاورت خوضی داشتم که:

بعض خلانی اتانی سائلا عن قصتی

قلت لا تسئل صفارالوجه یغنی عن خبر

سپس به مسجد رفتمی و فریضه ظهر گزاردمی و به خانقاه بازگشتمی و مریدانی همچون علی براتی و رستمی را دیدمی و در مجاورت هم به گوشه آزمون رفتیم و آزمونی دادیم بس خوب چنان که چند دقیقه وقت اضافه آوردم و پاسخ آزمون را روی برگی نبشته با خود بیرون آوردم و لیوانی آب نوشیدم که:

دمی آب خوردن پس از بدسگال

به از عمر هفتاد و هشتاد سال

ادامه این ها را در قالب آزمون زیست بودم و بهتر آن که یکی از ایشان سخن این کار افتتاح کند.

والله ولی التوفیق لما یرضیه بواسع فضله و کرمه


نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی