موسوینامه - من باب دوره
به نام خدا
سلام به همگی.
سالها میگذرن و هر سال یه سری آدم جدید وارد المپیاد میشن و ی سریها خارج میشن. خب بالاخره دورهی فوق العادهی المپیادی بودن برای ما هم به پایان رسید.
فکر میکنم بخاطر اینکه نقره شدم یکم سختمه که بنویسم یا از هر چیزی بنویسم. نمیتونم خیلی راحت بگم که طلا شدنه هدف نیست! نظرات زیرپست مدالهای ما رو که میدیدم متاسف میشدم. راستش باید تو موقیعت باشید و بفهمید که چقدر طلا شدن میتونه شانسی و تصادقی باشه. یه جملهای هست که من و احسان دیگه همیشه تو ذهنمون هست: در علامه حلی، "هدف" جادهست!
جادهای که ما طیش کردیم جادهی باصفایی بود. گاهی اوقات آدم تو دستانداز میفته ولی اگه جاده آسفالت باشه زیباییش رو از دست میده! امیدوارم کسایی که این متن رو دارن میخونن دوره رو تجربه بکنن و اونجاست که متوجه میشن که چقدر باید از سمپادی بودنشون لذت ببرن.
من به شخصه خیلی وقتا پیش میومد که از تصمیماتی که رده ب برامون میگرفت ناراحت میشدم و حس میکردم که داره اتفاق اشتباهی میوفته ولی همیشه در کنارش میدونستم که قطعن من نمیتونم چیزی که درسته رو تشخیص بدم. خیلی از تصمیمات رو بعدن آدم متوجه میشه که تصمیمات خوبی بودن. تصمیمات اشتباه رو هم سعی کنیم در قالب انتقاد سازنده منتقل کنیم برای بهبود شرایط برای نسلهای آینده.
از دوره نوشتن سخته. نمیدونم باید از کجاش بنویسم! از خوابگاه و بچهها و دور هم بودنش بنویسم یا مثلن از غذای بد دانشگاه. از کلاسای خوبش بنویسم یا از کلاسهایی که وقتمون تلف میشد. از امتحانا و سوالای خوب بنویسم یا از مشکلات یه مقدار زیادی که تو برگزاریها پیش اومد. یکی از ویژگیهای خیلی بد و در عین حال خیلی خوب ما آدما فراموش کردنه! درین مورد وقتی برمیگردم عکسهای این تابستون رو نگاه میکنم، بدیها رو فراموش کردهم. شایدم به خاطر اینه که از بدیها عکسی وجود نداره!
از دورهی تابستون ی سری دوست و آدم فوقالعاده واسهی آدم میمونه که ممکنه تا همیشهی عمرت جزو بهترین دوستات باشن و من تمام تلاشم رو کردم که این آدما رو پیدا کنم.
الانم نمیخوام خیلی متن بنویسم و رودهدرازی بکنم. راستش بیشتر این متن رو نوشتم که ی سری تشکرها بکنم:
اول از شما آقایان فلاحت و مقیمی. آقای فلاحت شما مرد همیشه در صحنه بودین. از زحمات و فشار زیاد کارها که بگذریم شما برایمان دوست بودین؛ یک دوست خوب! آقای مقیمی شما امکان بودن ما سر کلاس اساتیدی رو فراهم کردین که همیشه بهش افتخار میکنیم.
میخوام از استادان فیروزی و ثقفیان و صادقی؛ یه تشکر بزرگ بکنم که کلاس هر کدومشون با سبک خاص خودش، فوقالعاده بود! فکر میکنم اگه المپیادی نبودم باید خیلی حسرت اینارو میخوردم! خیلی!
از علی بهجتی عزیز که تنهامون نذاشت وقتی کسی وقتی برای ما نداشت! که سعی میکرد کاری که درسته رو انجام بده.
و از همه معلمهایی که تمام تلاششون رو برای بالیدن همهی ما کردن.
دمشون گرم!
عکس مربوط به جشن #ما_میتوانیم ده مهر 95 است.
عمو حسن چقد جوون بودی😂😂