رده ب - گروه المپیاد دبیرستان علامه حلی تهران

بایگانی
پیوندها

۲۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

آزمون و کلاس برنامه‌نویسی

پنجشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۲:۴۷ ب.ظ

برنامه‌ی آزمون و کلاس‌های برنامه‌نویسی دهم، در گروه مربوطه قرار داده شد. یازدهمی‌ها هم می‌تونن در صورت نیاز در آزمون‌ها شرکت کنند.

شرکت در آزمون‌ها، به شرط هماهنگی، برای غیر رده ب‌ای‌های کامپیوتر نیز بلامانع است.

  • فرهاد مقیمی

در خصوص امتحانات ترم دوم

سه شنبه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۹:۰۴ ق.ظ

  • کلاس آزمایشگاه زیست رده ب دهم 

کلاس آزمایشگاه زیست‌شناسی، روز یک‌شنبه 30 خرداد، پس از آزمون آمادگی دفاعی، تا آخر زنگ چهارم برگزار می‌شود. حضور تمامی دانش‌آموزان تجربی رده ب دهم الزامیست.

  • امتحان زمین‌شناسی

درس‌های 3 - 4 - 5 - 6 مطالعه شود

  • امتحان تاریخ

امتحان شامل دو بخش سوالات اجباری و اختیاری خواهد بود (یعنی از بین چند تا سوال به اونایی که دوست دارید، جواب می‌دید). که جمعا حدود 8 نمره اختیاری و 12 نمره اجباری خواهد بود. حدود 5 نمره از بخش اجباری در فایل زیر قرار دارد: (از صفحه 17 تا 106)

حجم: 185 کیلوبایت

حدود 15 نمره‌ی باقی‌مانده نیز از سوالات فایل زیر (مربوط به صفحه 107 تا 255) می‌باشد:

حجم: 553 کیلوبایت
  • امتحان محیط زیست
فصل 1 تا 4 : 5 نمره
فصل 5 تا 7 : 15 نمره
  • امتحان جغرافیا
از درس 6 (صفحه 46) تا آخر کتاب + جغرافیای استان تهران: 20 صفحه‌ی اول

  • امتحان آمادگی دفاعی

نمونه سوالات امتحانی جهت آمادگی بیشتر شما با آزمون در اختیارتان قرار خواهد گرفت.

  • دین و زندگی
دانش‌آموزان پایه یازدهم توجه داشته باشند برای امتحان دینی درس 1 و 3 حذف و از درس 5 فقط آیه‌های ولایت، تطهیر و حدیث ثقلین خوانده شود.
  • آمار
دانش‌آموزان پایه دهم به جز گروه ریاضی و کامپیوتر، فردا پنجشنبه مورخ 27 اردیبهشت ماه 1397، از ساعت 7:45 تا 12:20، با آقای فلاحت کلاس جبرانی خواهند داشت.
  • توجه
لطفا جهت آمادگی بیشتر برای امتحانات دینی و آمادگی دفاعی، نمونه سوالاتی که توزیع شده را مطالعه فرمایید.
  • زیست (آقای بابایی)
قابل توجه دانش‌آموزان تجربی یازدهم! دوشنبه مورخ 31 اردیبهشت ماه، از ساعت 9 الی 13 و شنبه مورخ 5 خردادماه، از ساعت 10 الی 14 کلاس جبرانی برگزار خواهد شد. حضور الزامی می‌باشد.



  • تجربی‌های یازدهم، فردا یکشنبه 30 اردیبهشت، 2، 3 و 4، کلاس آماروهندسه دارید!

امک

دان

اخبار تکمیلی در همین پست قرار داده خواهد شد.



  • فرهاد مقیمی

نظر کاربران

سه شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۱:۰۱ ب.ظ

خدا رو شاکریم.

  • فرهاد مقیمی

کف المپیاد ریاضی

سه شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۲:۴۱ ب.ظ

با این که من به شخصه هنوز معتقدم که کف آزمون ریاضی بالای 60 خواهد بود؛ ولی تیم کارشناسی کف‌یابی آزمون‌های مرحله دوم رده ب، پس از بررسی‌های زیاد و مداقّه‌های طولانی، کف رو 57 تعیین کردند!

  • فرهاد مقیمی

ریپورتر واحد مرکزی رده‌ب، سیدپارسا حسینی




صبح روز دوم هوا ابری بود. پلیس دور منطقه‌ای که جسد استاد قرار داشت را نوار زرد کشیده بود. چند مامور گشت ارشاد نیز حضور داشتند. استاد قرار بود بعد از امتحان با آن‌ها به امر به معروف بپردازد. پس برای همین بود که دیروز، دنبال آدرس حوزه‌ی خواهران می‌گشت. داخل ماشین گشت را که نگاه کردم، مرآت را دیدم. لبخندی زدم. معلوم بود که او به ارشاد نیاز دارد.

سَلَم دیروز بازداشت شده بود. قرار شده بود در بازداشت، امتحان روز دوم را بدهد. البته دست و پای او را با زنجیر بسته بودند، زیرا دستبند را به راحتی پاره می‌کرد.

وقتی وارد مدرسه شدم، بعد از سلام با حاتِم و مرادی‌فر، به دستشویی رفتم. دقت که کردم، صدایی را شنیدم. صدا می‌گفت: بله... سلم بازداشت شده... ساعت 10 راه می‌افتم... گوشه‌ی در دستشویی را باز کردم. حقی را دیدم. او گوشی‌ش را توی جیبش انداخت و رفت. فکری به ذهنم رسید و با حاتِم و مرادی‌فر حرف زدم.
ساعت 10، حقی ورقه‌اش را تحویل داد. با خود گفت با اوضاع امتحان امسال، کف از 6 سوال کمتر نیست. از مدرسه بیرون آمد و منتظر اتوبوس ایستاد. ناگهان حاتِم از پشت به او حمله کرد. آن دو با هم گلاویز شدند اما حقی با چاقوی جیبی‌اش، حاتم را بدجوری زخمی کرد. حقی می‌خواست فرار کند که مرادی‌فر را دید. می‌دانست که دیگر هیچ کاری از دستش برنمی‌آید. با خود فکر کرد: اگر دستگیر شوم، کارم تمام است... پس به وسط خیابان پرید و خود را زیر اتوبوس انداخت. قاتل استاد به همین سادگی، له شد.

ساعت 12 شب همان روز، روی یک چهار پایه جلوی مغازه حاج احمد نشسته بودم. نیری را از دور دیدم. او وارد مغازه شد، یک فلافل قارچ و پنیر خرید، یک چهارپایه برداشت و کنار من نشست. فلافل را به من داد. بعد از اینکه فلافل را خوردم، گفتم: انجام شد. حقی و استاد مرده‌اند، سلم و مرات بازداشتند، و حاتِم هم در بیمارستان است.

نیری به من خیره شد. عینکش را مرتب کرد. سپس گفت: قرار بود حاتِم بمیرد... او پاشد. به حاج احمد چشمکی زد. دوباره عینکش را مرتب کرد و قدم زنان از من دور شد. من از روی چهار پایه نمی‌توانستم تکان بخورم. درحالی‌که خون بود که از دهان و بینی‌ام می‌ریخت، با خودم گفتم: کاش فلافل ساده می‌خوردم...

 

 


  • فرهاد مقیمی

ریپورتر واحد مرکزی رده‌ب، امیررضا قدیانی



بسم الرب السماوات و الارض!

تو این چند وقت شاهد مطالب زیبا و گهر بار زیادی برای ثبت در تاریخ بودیم '_' ! نوبتی هم باشه دیگه نوبت المپیاد ته تقاری نجومه :( خداروشکر مسئولین رعایت حال مارو کردن و امتحانو انداختن بعد از ظهر. تقریبا کل بچه‌ها تا قبل از یک ربع مونده به آزمون رسیدن و با آغوش گرم استاد یزدانی مواجه شدیم و علاقه مفرط ایشون به بچه‌ها! و وارد حوزه شدیم و گوشی‌ها رو دم در گرفتن عزیزان دل...

بعد از ورود بوی دل‌انگیزی به مشام می‌رسید و محیط بسیار دلچسبی برای داوطلبین مهیا بود. در حدی که صندلی‌ها از دوران قاجار باقی مونده بود -_- خلاصه این چهار ساعتم گذشت و حکایت همچنان باقیست! بعد آزمون طبق سنت زیبا هجوم آوردیم به سمت بخش تهذیب و ورزش در پارک آب و آتش و البته کمی هم به شکم بیچاره جلا دادیم. خوشبختانه به آخرین متروها هم رسیدیم هرجوری بود خودمونو به خونه رسوندیم. 

یک تشکر ویژه از استاد مقیمی برای مطالب مفید کانال! دوستان ریاضی هم لطف داشتن دمشون گرم. خلاصه این بود ثبتِ تاریخ ما و کف آزمون رو اصلاح می‌کنم حدود ۷۰ و حتی ۸۰ عه "_ 

آرزوی موفقیت!



  • فرهاد مقیمی

ریپورتر واحد مرکزی رده‌ب، علی گودرزی


روز اول که بچه‌بازی بود. (البته به آقای نوروزی برنخوره!) روز دوم تا وارد مدرسه شدم نور خیره‌کننده‌ای چشمانم را خیره کرد. کمی که گذشت، چشمانم عادت کرد و اون وقت بود که متوجه شدم منشا نور کجاست! 

آری این نور اعظم از نمونه دولتی اسوه‌ی وادقان تراوش می‌کرد. هر کلمه‌ای که بر زبان می‌آورد پرتوی (جا داره از همین جا خدمت آقای پرتوفرد سلام عرض کنم!) دیگری از او خارج می‌شد. ما در حال استفاده (یا سواستفاده) از این پرتوها بودیم که ناگهان خیل عظیمی از دانش‌آموزان با لباس‌هایی یک رنگ از اتوبوسشان پیاده و وارد مدرسه شدند. کمی که پرس و جو کردم متوجه شدم که آن‌ها را از بلادی دور با وعده‌ی کیک و ساندیس و سیب‌زمینی! (هرچیزِ سیب زمینی نمی‌خوایم نمی‌خوایم!!) به اینجا آورده‌اند. 

آزمون شروع شد و ما سر جلسه رفتیم. سوالات چیز خاصی نداشتند و اگه روشون درست فکر می‌کردی قابل حل بودن (فکر کردن هم یعنی در هنگام فکر کردن به چیزی غیر از چیزی که فکر می‌کنی، فکر نکنی)

 نیم ساعت از امتحان گذشته بود که نوری از جلو به چشممان خورد فهمیدم که نور چشممان، استاد بزرگوار، سوال اول امروز خود را حل کرده است.

 دور  و بر ساعت ۱۰ بود. همان‌طور که به پشت کله‌ی استاد زل زده بودم، ناگهان استاد برگشت و به من زل زد. درخواستی داشت. برق خاصی از چشمانش به چشم می‌خورد به طوری که یکی از چشمانم کور شد، پس سریع گفتم چشم! (ادبیا منو ببخشن!) در همین موقع نور او دو برابر شد و کل نمازخانه را در برگرفت؛ فکر کنم راه حل سوال دومش گیر "بله"ی من بود!

دیگه ساعت ۱۲ شده بود و همه مشغول تف‌اندازی!! بر روی برگه‌ها بودند. در همین موقع بود که صدای مهیبی آمد و نور خیلی خیلی عظیمی کل مدرسه را در برگرفت. استاد از زمین کنده شده بود و به سمت آسمان می‌رفت. شستم خبردار شد که استاد بزرگوار سوال ۶ رو هم حل کرده!

 سریع داد زدم: با چی حلش کردی؟

در همان حالت معلق گفت: تجانس تجانس... .

 ناگهان یکی از آن ته فریاد زد: چی میگی؟؟

سرم را برگرداندم تا ایشان را ببینم و جوابش رابشنوم ولی دیگر او آنجا نبود... .

آری درست متوجه شده‌اید، نور چشممان، تاج سرمان، یار و یاورمان، کس و کارمان، همدم و مونسمان، بسیجی تایلندی، تایلندی بسیجی، درحالی‌که ۶ تا سوال حل کرده بود و تنها کسی بود که به طور همزمان مرحله ۲ کامپیوتر هم قبول می‌شد؛ از میان ما رفت! 

آری روح ماها، به خدا پیوست...




  • فرهاد مقیمی

گزارش از آزمون المپیاد مرحله 2 نجوم سال 96-97

جمعه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۸:۱۳ ب.ظ

ریپورتر واحد مرکزی رده‌ب، امیررضا رجبی


باسلام

صبح که از خواب پاشدم صبحونه‌ی مفصلی خوردم. بعد مسیر رو چک کردم. ازدیشب چندبار چکش کرده بودم. ساعت ده دقیقه به یک بود که با خانواده اومدیم که بریم محل ازمون و یک تکه از مسیر رو اشتباه رفتیم و به خاطر همین دیر شد. طوری که اقای مقیمی چند باری بهمون زنگ زد و ما نفهمیدیم!

بالاخره با هر دردسری رسیدیم به بچه‌ها و با بچه‌های انرژی سلام علیک کردیم و یه کم گپ زدیم تا حال و هوای بچه‌ها عوض شه.

وارد جلسه شدیم که بعد پخش اوراق گفتند (باذکر صلوات شروع کنید). ۷ سوال اول راحت بودن. به جز سوال دو که در نگاه اول شاخ به نظر می‌اومد ولی ساده بود، سوال ۹ هم کلا به اتفاق نظر بچه‌ها نامفهوم بود و بقیه هم متوسط بودند. احتمالا کف بین ۵۰ تا ۶۰ درصد است.



  • فرهاد مقیمی

ریپورتر واحد مرکزی رده‌ب، سیدپارسا حسینی



یک، دو، سه، یک...

استاد قبل از همه به حوزه رسیده بود و داشت با وسایل ورزشی، تمرین می‌کرد. شلوار جذب و گرمکن ورزشی پوشیده بود. استاد همیشه اول صبح ورزش سنگین می‌کرد. برای همین بود که بدنش کاملا آماده بود. وقتی رسیدم به حوزه، بعد از اینکه به دست‌بوس استاد رفتم، ازم پرسید که حوزه خواهران کجاست؟ من هم گفتم نمی‌دانم. استاد همیشه به فکر خواهران بود.

سلم روی زمین و کنار حوض نشسته بود. معلوم بود که خیلی از باخت دیشب بایرن ناراحت بود. فقط هی زیر لب به خودش می‌گفت: «در عوض گلدن رفت بالا... بالا...»

استاد در حالی که رو به پشت می‌دوید و جلو را نگاه می‌کرد و بازو می‌گرفت، اتفاقی به سلم برخورد کرد. اینجا بود که خون جلوی چشم سلم را گرفت. درحالی‌که به استاد حمله‌ور شد تا او را تکه پاره کند، یک آدم شریفی (شریفی) با زور زیاد آن دو را از هم جدا کرد. استاد درحالی‌که دست و پا می‌زد، فریاد زد: بی فرهنگ اگه راست میگی ساعت 10 بیا دم در تا لوله‌ات کنم.

برای همین همه مجبور شدیم 2 ساعته 3 تا سوال را بنویسیم و بیایم بیرون تا دعوا را ببینیم.

من یک ربع زودتر رفتم بیرون تا قبل از سلم برسم. اما وقتی رسیدم، جسد استاد روی زمین افتاده بود... (ادامه دارد)


  • فرهاد مقیمی

گزارش از روز اول آزمون المپیاد مرحله 2 ریاضی سال 96-97

پنجشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۱:۰۵ ب.ظ

ریپورتر واحد مرکزی رده‌ب، سپند باوفا



٧:٣٠ صبح ٦ ام اردیبهشت ماه سال ١٣٩٧ بود که سردر هنرستان فنی آزادی فلسطین به چشم خورد.

طبق معمول بچه‌های علامه حلی (#فقط_علامه_حلی) در نزدیک‌ترین نقطه به درب ورودی دور هم جمع شده بودند و شور و شوق و امید و استرس در چشم‌ها و حرف‌های آنها جریان داشت.

٧:٤٠ وارد ساختمان شدیم و بعد از گذاشتن کفش‌ها در جا کفشی هر کس در پی صندلی خود بود که در همان میان برخی با اجازه گرفتن از مراقب بین بد و بدتر  صندلی "بد" را انتخاب می‌کردند و روی صندلی جدیدشان می‌نشستند.

دفترچه سوالات پخش شد و افزایش ١١٤ درصدی بارم هر سوال روی صفحه‌ی اول آن می‌درخشید.

دقایقی از شروع آزمون نگذشته بود که صف سرویس بهداشتی آغاز شد و نکته‌ی جالب آن مراقب ویژه‌ی سرویس بهداشتی بود که در کمتر از ١ ثانیه بعد از ورود به سرویس بهداشتی صدای "بدو بدو عجله کن" ایشان به گوش می‌رسید. 

بیش از نیمی از آزمون گذشت و تقریبا تعداد افراد حاضر دوسوم شده بود که همهمه‌ی دم درب نمازخانه توجه همگان را به خود جلب کرد؛ آری حضور سرکار خانم دکتر مهاجرانی و جناب آقای نقشینه ارجمند هیاهویی به پا کرده بود، گزارشگر شبکه‌ی خبر هم حضور داشتند که مصاحبه‌ی ایشان با آن دو بزرگوار در غوغای سکوت سالن امتحانات امروز یا فردا از شبکه‌ی خبر قابل رویت است و حالا نوبت به فیلمبرداری از ما رسید اما متاسفانه نور مناسب نبود و چاره‌ای جز گشودن پرده‌هایی که ٣ متر ارتفاع داشت و سابیده شدن چند قطعه آهن روی هم نبود و این داوطلبین گرامی بودند که جز جمع کردن حواس کاری نداشتند.

و اینچنین بود که ساعت ١٢:٣٠ سوت پایان نخستین روز مرحله دوم سی و ششمین دوره‌ی المپیاد ریاضی کشور به صدا در آمد.

و دیدار دوستان با حضور آقای مقیمی پایان روز اول بود.


  • فرهاد مقیمی

ریپورتر واحد مرکزی رده‌ب، محمدرضا علی‌نژاد


در خونه رو باز کردم اومدم که سوار ماشین بشم یه ماشین از پشت زد به ماشینمون که این اتفاق اول کاری زیاد جالب نبود! خلاصه ... ساعت حدودا  یک و ربع بود که رسیدم دم در هنرستان کسرا و امیرعلی رو دیدم رفتم سمتشون، تو چهره بچه‌ها استرس خاصی دیده نمی‌شد. بعد از یه ربع همه‌ی بچه‌ها اومدن. بعد از یه سلفی طولانی وارد هنرستان شدیم، جای باصفایی بود. وارد نمازخونه شدیم و ...

دفترچه تشریحی رو پخش کردن و گفتن شروع کنین ... دفترچه تستی با پنج دقیقه تاخیر پخش شد!! 

سوال اخر تشریحی سخت بود بقیه سوالا هم دقتی بود.

بعد ازمونم یه خرده از سوالا رو چک کردیم که اقای فروغمند اضافه شدند به ما و همراه با اقای مقیمی رفتیم گیم نت و خوش گذشت.

ساعت نه بود که دیگه راهی خونه هامون شدیم.

(بعد سیزده سال رفتم گیم‌نت باز!)

  • فرهاد مقیمی

گزارش از آزمون المپیاد مرحله 2 شیمی سال 96-97

پنجشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۱۰:۵۲ ب.ظ

ریپورتر واحد مرکزی رده‌ب، نیما موسوی‌شاد



شب ازمون مهم‌ترین قسمت گزارشمه مخصوصا گل اسنسیوشون #hala_madrid

ساعت دو خوابیدم ازونور هشت بیدار شدم تا خود ساعت یازده فقط نشسته بودم و به دیوار خیره شده بودم تا اینکه تصمیم گرفتم ی ربع سیلبرو بخونم

ده دیقه‌ای ی نگاه کلی بهش انداختم و ی ناهار کوچولو خوردم و دراومدم با وجود ترافیک سنگین ساعت یک و پنج دقیقه دم حوزه بودم با کسری و عرفان و شهاب سلام کردم و تیم کم تعداد معلمان انرژی که برا روحیه دادن بهشون اومده بودن که حدودن ده تا بودن و دیدیم. ما هم از نکات حضوری اقای مقیمی استفاده کردیم. سپس اوقاتمون با حضور دوستان قدیمیمون که رفته بودن در بهترین مدرسه‌ی تاریخ مرحله یک ایران کمی تلخ شد.

رفتیم سر ازمون و عین همونی ک فکر میکردم برعکس خونه وقت کم اوردم البته که خوب دادیم همه و نزدیک کف زدیم سوالا نسبتا سخت که با تقریب خوبی می‌تونم بگم مث مرحله یک تا اینکه تشریحیارو دیدمو نظرم کمی عوض شد.

بعدم ی نیم ساعت حرف زدیم اقای فروغمند اومدن خوش و بش کردیم و منم رفدم خونه که تا سه هفته بیست تا فیلم ببینم ک شاید بتونم جبران کنم.


  • فرهاد مقیمی

ریپورتر واحد مرکزی رده‌ب، امیرخسرو کتیرایی


تقریبا نزدیکای ساعت ۴ بود که جلوی در حوزه جمع شدیم! آقای شکرایی و آقای آشتیانی هم اومدن بدرقه‌مون! :) 

حس و حال این آزمون هم یه جورایی مثل بقیه‌ی آزمونایی بود که دادیم و اونجوری ک فکر میکردیم “مرحله دووو” نبود! 

دیگه نزدیکای شروع آزمون بود که وارد نمازخونه شدیم و ...

“داوطلبان، با ذکر یک صلوات آزمون را آغاز کنید...!”

این که تو نمازخونه هوا زیاد خوشایند نبود مشکلی نداشت، ولی واقعا نمیشد با اون اسپری مثلا خوشبوکننده کنار اومد! البته شرایط جوری بود که نمیشد به این چیزا فکر کرد! سوالای آزمون جوری شروع شد که منطقی بود و باید از حافظه‎ت استفاده می‌کردی! ولی به وسطای آزمون که رسیدیم سلولی ملوکولی شروع شد!!!

امیدوارم که نظر همه‌مون به نظر طراحان نزدیک بوده باشه و تونسته باشیم سوالا رو خوب جواب بدیم! به گفته‌ی برخی منتقدین، آزمون مثل مرحله یک “عجیب” ولی ساده‌نما بود! آزمون که تموم شد و اومدیم بیرون هوا تاریک شده بود و هر کی رفت پی کارش و طبق معمول کسی نظر بقیه رو نپرسید!


  • فرهاد مقیمی

گزارش از آزمون المپیاد مرحله 2 زیست شناسی سال 96-97

چهارشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۷:۳۹ ب.ظ

ریپورتر واحد مرکزی رده‌ب، صدرا کاوندی



ساعت ۳/۵ اینطورا بود که رسیدیم حوزه و کم کم بچه‌ها جمع شدن ....

بچه‌های مدارس دیگه و دییراشون که (اتفاقا دبیرای ما هم بودن !!!) واسه تزریقه روحیه اومده بودن... دیگه کم کم داشتیم ناامید می‌شدیم که آقای شکرایی با یه سیبیله زیبا وارد شدن و به قول شهبازی مرحوم "آتیششان زدند" و فریادهای شکرایی شکرایی بود که سر داده می‌شد...

چن دیقه بعد آقای آشتیانی هم اومدن و دیگه حسابی روحیه گرفتیم...

ساعت ۴ بود که وارد هنرستان شدیم و دیدیم که از لای در، آقای راعی هم اومده و صدامون میکنن، مسئول مدرسه درو بست و ما از پشت دیوار آخرین سوالاتمونم از آقای راعی پرسیدیم :"ریت دوره خودش بود؟ تویست چی؟ ژیراز -۲ بود آیا ..."

خلاصه نشستیم سر آزمون! و شروع کردیم امتحان دادن (به جز صدای وانتی که میگفت سیب زمینی ۳ تومان آقاااا، خانوم پیاز نمی‌خوای؟! مشکلی نبود و در کمال تعجب مراقب‌های فهیمی داشتیم و به ماشین حساب اینا گیر ندادن!)

از قبل می‌دونستیم که آزمون ۸ تا کوتاه پاسخ داره واسه همین زیاد شوکه نشدیم اما به جز این، نکته دیگه این بود بارم سوالات فرق داشت که تو ۳ سال اخیر بی‌سابقه بود؛ تا از حوزه اومدیم بیرون همه رفته بودن و نشد درست حسابی بفهمیم کی چی کار کرده!!!


  • فرهاد مقیمی

گزارش از آزمون المپیاد مرحله 2 ادبی سال 96-97

چهارشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۷:۳۸ ب.ظ

سروشنده‌ی واحد مرکزی رده‌ب، محمدحسین رمضانی



چنین گوید ابوالمعالی محمدحسین الرمضانی بعد از حمد باری عز اسمه و درود بر سید المرسلین علیه الصلاه و السلام و سلام بر ائمه معصومین سلام الله علیهم اجمعین که ایزد تبارک و تعالی هر کار را سببی نهاده است و هر سبب را علت و هر علتی را موضع و مدتی که حکم بدان متعلق باشد و سبب و علت نگاشت این عریضه و نقل آن آن بود که باری عز اسمه آن مدیر مدبر آن عالم کامگار فرهاد مقیمی خفف الله عنه! را از شعاع عقل و نور عدل حظی قاصر! ارزانی داشت و در معرفت کارها و شناخت مناظم آن رای صائب و فکرت ثاقب روزی کرد. و در اثنای آن به فکرت ایشان رسید که اکنون که مریدان جمله در کار شرکت در آزمون‌های علمی و ادبی‌اند بیکار ننشسته و عریضه‌ای در باب احوال خود در این آزمون نوشته و تحویل افتد که معلوم گشتن آن آیندگان را بر فواید بسیار مشتمل است. لذا مریدان خود را فراخواند و از صورت حال بیاگاهانید.


ابتدای کلام و هو من کلام حقیر

و نیز پوشیده نماند که خانقاه علامه‌حلی بهترین خانقاه عراق عجم باشد و جمله خانقاه‌ها بدان حسد می‌برند و لکن چه عبث که حسودان بداندیش و عنودان بدگهر به جای رقابت سالم کار را به حذف خمپاد (خانقاه‌های ملی پرورش استعدادهای درخشان) رساندند. والله تعالی اعلم

و در کیفیت و شاخیت حلی همین بس که جمله خانقاه‌ها برای کل کل و محاجه به محاجه‌گاهی می‌آیند که خود مریدان حلی بدان سر نمی‌زنند!


و اما بعد التحیه و الثناء

در باب آزمون روزی از روزها از قضا صبح شد.

صبح آمد و علامت مصقول برکشید 

وز آسمان شمامه‌ی کافور بردمید

گویی که دوست قرطه ی شعر کبود خویش

تا جایگاه ناف بعمدا فرو درید

و حقیر چشم گشود و دید که گاه‌شمار بر ساعت نه قرار دارد و پوشیده نماند که شب گذشته را تا نیم‌پاسی از شب نخوابیده بودم، لکن هوای آزمون به ادامه خواب رخصت نمی‌داد که:

خواب نوشین بامداد رحیل

باز دارد پیاده را ز سبیل

پس برخاستم و عزم چاشت کردم و نیمرویی زدم بس چرب و نانی بس گرم.

مخور چاشت جز نیمروانی خورش

که جان یابدت زان خورش پرورش

سپس به بازی روی آوردم و در دل به تمام مسئولان آزمون به تقبیح و بدگویی فرانمودم که هر که دست از جان بشوید هرچه در دل دارد بگوید.

نبینی که چون کارد بر سر بود

قلم را زبانش روان‌تر بود

سپس در ساعت 11 به سمت مکان آزمون که خانقاه آزادی فلسطین نامی بود حرکت کردمی و سر کوی خود سوار مرکبی شدم پژو نام و در کوی انقلاب سوار مرکب راهوار تندرو (BRT) شدمی و در ایستگاه محاذی خانقاه پیاده شدمی.

وقتی به خانقاه رسیدم مریدی دیگر امید آزادی نام را دیدم که گویی آزمون نداده بودی و پشت در خانقاه منتظر رخصت پیر خانقاه بود.

من نیز بدو پیوستم و در آن محاورت خوضی داشتم که:

بعض خلانی اتانی سائلا عن قصتی

قلت لا تسئل صفارالوجه یغنی عن خبر

سپس به مسجد رفتمی و فریضه ظهر گزاردمی و به خانقاه بازگشتمی و مریدانی همچون علی براتی و رستمی را دیدمی و در مجاورت هم به گوشه آزمون رفتیم و آزمونی دادیم بس خوب چنان که چند دقیقه وقت اضافه آوردم و پاسخ آزمون را روی برگی نبشته با خود بیرون آوردم و لیوانی آب نوشیدم که:

دمی آب خوردن پس از بدسگال

به از عمر هفتاد و هشتاد سال

ادامه این ها را در قالب آزمون زیست بودم و بهتر آن که یکی از ایشان سخن این کار افتتاح کند.

والله ولی التوفیق لما یرضیه بواسع فضله و کرمه


  • فرهاد مقیمی

ریپورتر واحد مرکزی رده‌ب، اشکان زرخواه 


طرفای ۷:۳۰ بود که رفتیم تو نمازخونه! نیمکتا از دیروزشون هم کوچکتر شده بودند! ولی اینبار زمان داشت بطور معمولی میگذشت که معلوم شد ساعته حوزه یک ساعت عقبه! بعد امتحان هم هر کس برای خودش یک راه حل واسه سوال ها داشت ولی همه درست!

بعدش هم که برنامه بیرون رفتن با تیم جهانی امسال بود که هرکس اومد قطعاً لذت برد و هر کس هم که نبود از دست داد! 

کف امسال هم در مجموع دو روز از ۷۰ بیشتر نخواهد بود که یعنی همه قبولیم!

خیلی هم مختصر و مفید!


(این دوستمون قبلا مسئول ارسال نامه‌های تلگرافی بودن به نظرم!)

  • فرهاد مقیمی

گزارش از روز دوم آزمون المپیاد مرحله 2 کامپیوتر سال 96-97

چهارشنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۷:۳۰ ب.ظ

ریپورتر واحد مرکزی رده‌ب، مهربد جوادی


دیگه گزارش تا سر جلسه آزمون همون مثه قبلیاس.

ولی آزمون امروز که شرو شد همه چی خیلی اوکی پیش میرفت انگار که معلوم بود قراره فول کنی! سولاهم به جز اولیش که در حد دبستان بود؛ اوکی بودن و حل میکردی میرفتی جلو. زمانم اصن نمیگذشت، فقط دلم میخاست همونجا رو زمین ولو شم یکی بیاد جمم کنه. به نظرم این آپشنم واسه سالای دیگه بزارن ملت کمتر بهشون فوش میدن. این جعفره نامردم قرار بود آب معدنیشو بده من نداد. داشتم از تشنگی مدرن تاکینگ میخوندم :_(

بدش هم که ناهار و تهران پیمایی به سبک پسا آزمونی!! الانم که راحت یه ماه استراحت میکنیم. فقط موندم شیمی و عربی و کجای دلم بزارم(؟)  :(

آها راستی پیشبینی کف قبولی هم 110 از 200 ه.


سوالات مرحله دوم دوره 28 کامپیوتر - تستی - کد 1

سوالات مرحله دوم دوره 28 کامپیوتر - تستی - کد 2

کلید پیشنهادی دو دقیقه‌ای رده ب یازدهم به کد 2



  • فرهاد مقیمی

ریپورتر واحد مرکزی رده‌ب، مهدی جعفری 

به قلم ارشیا سلطانی (بدون ویرایش)



از حدودای ساعت ١٢ دیگه کم کم حس می‌شد خیلی نزدیک شده مرحله ٢ و البته بدش ناهار میزنی و هس قیلوله نزدیک تر می‌شد.

از خونه که راه افتادم  کلی حس میکردم با تخیر میرسم و قبل از راه افتادنم یه عالم بار برسی کردم کارتم همرام باشه تهشم شناسنامم جا موند ولی خب مشکلی نبود.

 کلی زود رسیدم و ٤٠ دیقه وایسادیم بیرون بقیه بیان عکس بگیریم. فروق تابان خرشید هم میزد، گرم بود.

تو که رفتیم شماره هامون هم چک کردیم همه نماز خونه همم بقل هم. توی نماز خونم یه کم صندلیتو تکون میدادی  میرفتی تو فرش و نمیشد چیزی نگاشت. دیگه باعث میشد مجبور شی اروم روی صندلی بشینی.

سوالام از پارسال سخت تر بود به نظر و البته تعدادشم کمتر بود.

هر وقتم میخاستی استراحت کنی به عاقا ماهان نگا میکردی اکی میشد.

سوالام مثل مرحله١ به سرعت اومد تو کانال (این حجم از پیشرفت واقن برگام ).

 از همه بدتر اینکه ساعت ٩ میرسیم خونه و دوباره فردا ساعت ٧ باید بریم اونجا تازه ریول‌پول - روم هم هست.


and of course  second day examen of this year is more important of second day examen of last year.

  • فرهاد مقیمی

ریپورتر واحد مرکزی رده‌ب، علی سدیدی


 ساعت 8 صبح بیدار شدم و دیدم که خیلی از بچه‌ها بیدارن. تا ساعت 2 وقتو هرجوری که شد گذروندم و واقعا کار سختی بود. یه ناهار هم خوردم و آماده‌ی آزمون شدم. واقعا حوزه جای خوبی بنا شده بود و به اتوبوس تندرو و مترو هم دسترسی داشت ولی مترو اصلا مسیر جالبی نداشت. اونجا یه هنرستان قدیمی و بزرگ و پر از درخت بود که چند ساختمان داشت. بعد متوجه شدیم که چند نفر بطری آب ندارن و خب اونجا سوپر مارکت هم پیدا نشد ولی یه پیتزا فروشی‌ای بود که از اونجا تونستیم آب بخریم. همینطوری رفتیم تو گوشی‌ها رو ازمون گرفتن و منتظر شروع آزمون شدیم آزمون چند تا حوزه داشت ولی همه ما توی نمازخونه بودیم. نمازخونه فرش شده بود و مام کفشارو در آوردیم و به طرز عجیبی بوی جوراب حس نمی‌شد.

برگه‌هارو دادن شروع به آزمون کردیم. از بخت خوش، سوالاش در حد تست بینایی بود و حتی با مرحله یک فرق زیادی نداشت و بیشترشون شمارش بود (ولی سوال‌های دیگه هم پیدا می‌شد). البته ظاهرا سوال آخر غلط بود که خب اشکال زیادی نداره چون 19 تا سوال دیگه هم بود. پیش‌بینی عاقلانه اینه که کف آزمون تستی بین 45 تا 55 درصده. از امتحان اومدیم بیرون و یکم در مورد سوالا حرف زدیم و آروم آروم متفرق شدیم.

  • فرهاد مقیمی

ریپورتر واحد مرکزی رده‌ب، امیرحسین نقی‌پور



سلام

حوزه همون حوزه‌ی ِ پارسال بود.

قرار بود یه ساعت قبل ِ امتحان حاضر باشیم تو حوزه ولی من و حسن و فدایی و الهامی قبل ِ هفت رسیده بودیم حوزه دهما هم کم‌کم میومدن. یهو طرفای ِ هفت و ده دیقه بقیه هم اومدنو تقریبن کامل شدیم. (آرش ، شایان ، کفاشی ،سیفی) تقریبن هیچ استرسی دیده نمی‌شد تو بچه ها فک کنم . :))

بچه‌های ِ انرژی هم دیدیم و یه سلام علیکی انجام شد! از داریوش خبری نبود که دیگه آخراش اومد و یکم بعدش رفتیم نمازخونه سر ِ امتحان. همه‌مون یه جا بودیم فک کنم. خیلیم چیزای ِ آزار دهنده‌ای نبود یکم بچه‌های ِ خود ِ مدرسه سر و صدا داشتن و یه تعدادی هم بعد از پخش شدن ِ کیک و آب رفتن از حوزه.

سوالا رو که گذاشتن رو زمین دیدیم دقیقن همونیه که قرار بود باشه و اون شیوه‌نامه درست بود. 6 تا سوال ِ تشریحی ... تو نگاه ِ اول سوالا قیافه‌هاشون سخت بود (به نظر ِ من). ولی اینطور نبود. وسط ِ امتحان هم هیچ‌گونه استرسی مشاهده نمی‌شد تقریبن. از این شیش تا سوال دوتاش مکانیک بود (یکیش ترکیب با مغناطیس)، یه ترمو داشت، دوتا هم تقریبن سیالات بودن! یه سوالشم الکترو بود.

5-6 دیقه که مونده بود امتحان تموم شه، هی شروع کردن به جو دادن که آخرشه تموم کنید و اینا. اکثرمون هم همون ته ِ امتحان خارج شدیم.

الانم که تموم شده، بچه ها راضی و خوشحال بودن! امیدوارم که این خوشحالی تهش به نتایج ِ خوب ختم بشه ...

  • فرهاد مقیمی